وقتی مارتین اسکورسیزی بزرگ، دنیای مارول و دوستانِ آن را شبیه گردش در شهربازی توصیف کرد، شوخی نمیکرد. آن روز اسکورسیزی نظرات منفی زیادی گرفت اما امروزه میبینیم که او بیراه هم نمیگفته است. فیلمهای ابر قهرمانی جدید تماما مبتذل، غیر هنری و مسخره هستند. گل سر سبد آنها نیز همین چند روز اخیر منتشر شده است: Blue Beetle.
ما در فیلم Blue Beetle با همان سناریو همشگی طرف هستیم. قهرمانِ فقیر که توسط موجودی عجیب و غریب تبدیل به ابر قهرمان میشود و همیشه فرد شروری هست که میخواهد این دنیا را نابود کند و این ابرقهرمان نیز با پرچمِ نیکی در دست دنیا را نجات میدهد و در آخر با معشوقه خود زندگی جدیدی را آغاز میکند. البته این سناریو بد نیست، تا به کنون میلیاردها دلار سود داشته است. اما گویی تحلیلهای این شرکتها نتوانسته پیشبینی کند و یا شاید هم نشنیدهاند که مخاطب با صدایی بلند فریاد میزند: دگر بس است.
مگر چند فیلم قرار است با همین سناریو به مخاطب قالب شود؟ جالب اینکه سناریو فیلم Blue Beetle بیشتر شبیه به مرد عنکبوتی است، حتی لباس ابرقهرمانیاش نیز شبیه آخرین لباس مرد عنکبوتی است که تونی استارک برایش ساخته بود.
البته فرق Blue Beetle با مرد عنکبوتی در این است که Blue Beetle حتی نتوانسته بفروشد! این فیلم در مقابل بودجه ۱۰۵ میلیون دلاری خود تنها ۱۲۰ میلیون فروخته است. یعنی مخاطب جدی سینما به کنار، منتقد به کنار، حتی مخاطب عام هم این جنسِ چندصد بار فروخته شده را نمیخواهد. از همین رو شاید بشود گفت که این فیلم حتی احتیاج به یک نقد حرفهای هم ندارد اما به هر حال ما موظفیم آن را بخش بخش زیر ذرهبین بریم.

از مهمترین ایراد Blue Beetle شروع میکنم. اضافه کردنِ کمدی! این کمدی کل فضای فیلم را مسموم کرده است. خواهر قهرمان اصلی نیز متهم ردیف اول است. او بازیگری بسیار بد با کمدی بسیار بد است که اصلا خنده خلق نمیکند، مسخره بازی میکند. نه جوکهای او بامزه هستند و نه بازی او و نه حتی کاراکتر او. حال فیلم Blue Beetle تنها راضی به این کاراکتر نبوده است و سعی بر این داشته تا فضای کمدی را تم اصلی خود قرار داده و در کنار این کمدی نیز کمی اکشن داشته باشد.
بعد از خواهر، کمدی اثر مربوط به خانواده است که برخلاف ادعای فیلم اصلا خانواده نیستند. یعنی حسی شبیه به یک خانواده را خلق نمیکنند. این خانواده تنها با چند صحنه سانتیمانتال، وقت فیلم را گرفته و کلی صحنه اضافه خلق کرده است.
برسیم نه نقطه عطف اول که مثلا قرار است ما را وارد نیم پرده دوم کند. پسر در رویای کار وارد یک شرکت میشود. آنجا دختر بورژوازی یک شی را دزدیده و به این پسر میدهد. سوال این است. طبق ادعای خود فیلم این شی بسیار مهم، فضایی، خاص و … است؛ خب پس چرا اینقدر راحت دزدیده شد؟ هیچ نگهبانی نبود؟
حال از آن همه صحنه عجیب و غریب که بگذریم، میرسیم به صحنهای که پسر برای یافتن سوال میخواهد پیش دختر برود. خواهر در این صحنه به پسر میگوید: آن دختر سینگل است. پسر نیز سریع واکنش داده و میپرسد: سینگل است؟. واقعا مسخره! دقت کنید که یک شی فضایی وارد بدن شما شده، به آسمان رفته و یک اتوبوس را از وسط نصف کردهاید و هزاران مصیبت دیگر احتمالا در انتظار شماست، آن وقت شما در فکر سینگل بودنِ دختر هستید؟!
یکی دیگر از کاراکترهای بد فیلم که احتمالا یکی از دلایل اصلی شکستِ فیلم است، دایی است. وقتی این فیلم را تماشا میکردم به چند مشکل حول محورِ کاراکتر او برخوردم. اولی ایراد تکنیکی است. ماشین او توسط مردعنکوبتیِ سوسکی دزدیده میشود. در یک صحنه تعقیب و گریز نیز ماشین او آبکش میشود اما دقیقا در صحنه بعدی ماشین او سالم است!
ایراد دوم، یک ایراد فرمیک است. دایی نخست کاراکتری معمولی با کمدی بد شناخته میشود اما ناگهان از نیم پرده دوم تبدیل به یک نابغه میشود که میتواند کامپیوتر هک کند، هواپیما براند و…! یعنی کاراکتر او اصلا بُعد ندارد. اگر قرار است یک کاراکتر مثلا نابغه باشد باید از همان نیم پرده اول این نابغه بودن به مخاطب نشان داده شود نه اینکه ناگهان در وسط فیلم!
در کنار این دایی یک کاراکتر دیگر هست که مُهر نابودی Blue Beetle را زد. مادربزرگِ مارکسیست!
او گویا از رفقای انقلابی در کوبا و از یاران کاسترو بوده است که علیه امپریالیستها جنگیده است. صد البته که این موضوع سنجاق شده به کاراکترِ اوست و او در حد این حرفها نیست. اما از این موضوع که بگذریم، مادربزرگ چقدر مزخرف است! صحنه اسلحه سنگین به دست گرفتنِ او را به یاد آورید! یا مثلا صحنهای که نقشه چریکی کشید تا گروه واردِ نبرد شود (به هنگام نوشتن این بخش، هچون دیدنِ آن صحنه، خندهام گرفت)
درواقع چنین میشود گفت که Blue Beetle اصلا اکشن درست و حسابی هم ندارد.
برسیم به شخصیت ضد قهرمان، خانمی که قرار است دنیا را نابود کند. فرق بین Blue Beetle با اونجرز (هدف مقایسه فیلم ابرقهرمانی با ابرقهرمانی است) از اینجا میآید. اونجرز اولا سرگرم کننده است و دوم فیلمنامه خوبی دارد و میتواند ضد قهرمانِ جذاب خلق کند، مثلا تانوس. ما با شخصیتِ تانوس و پیچیدگیهای کاراکتری او آشنا هستیم. او کاراکتری کاملا انسانی است که دقیقا مثل انسانها (مخصوصا فاشیستها) قصد نابودی جهان برای جهانی بهتر را دارد. اما در Blue Beetle خبری از این چیزها نیست. اصلا معلوم نیست ضد قهرمان میخواهد چه کند، انگیزههای او چیست؟ پول بیشتر؟! او که میلیارد است!
هیچکاک استادِ سینما در مصاحبهای با تروفو گفت برای اینکه فیلمتان خوب باشد سعی کنید ضدقهرمانِ جذاب خلق کنید. احتمالا این حرف را عواملِ ساختِ Blue Beetle شنیدهاند و دقیقا برعکس آن را انجام دادهاند تا هم به ریش هیچکاک بخندند و هم به ریشِ من و امثالِ شما.

در پایان میشود گفت فیلم Blue Beetle اثری مبتذل، بد و ضعیف است که حتی نتوانسته بفروشد. فیلمنامه این اثر کاملا کپی، اکشنها کاملا کپی و پرده سبز آن نیز کاملا کپی است. Blue Beetle برخلافِ دیگر آثارِ ابرقهرمانی حتی موفق نمیشود مخاطب را سرگرم کند.
همانطور که در ابتدای نقد گفتم، مهمترین ایرادِ Blue Beetle کمدی آن است که اگر نمیبود حداقل میشد با اکشنِ نصفه و نیمه آن را تحمل کرد. درواقع چنین میشود گفت: تماشای Blue Beetle تحمل زیادی میخواهد.
- ۰۲/۰۷/۲۲
عالیه این فیلم