بیوگرافی متیو مککانهی
نام : متیو دیوید مککانهی(متیو مککانهی)
تولد ۴ نوامبر ۱۹۶۹ (۵۳ سال)
محل تولد:یووالد، تگزاس، آمریکا
ملیت: آمریکایی
پیشه: بازیگر
سالهای فعالیت: ۱۹۹۱–اکنون
همسر: کامیلا آلوز (۲۰۱۲–اکنون)
فرزندان :۲ پسر و۱ دختر
نام : متیو دیوید مککانهی(متیو مککانهی)
تولد ۴ نوامبر ۱۹۶۹ (۵۳ سال)
محل تولد:یووالد، تگزاس، آمریکا
ملیت: آمریکایی
پیشه: بازیگر
سالهای فعالیت: ۱۹۹۱–اکنون
همسر: کامیلا آلوز (۲۰۱۲–اکنون)
فرزندان :۲ پسر و۱ دختر
آواتار (Avatar) از فیلم های علمی تخیلی و حماسی هالیوود محصول سال 2009 است که جزو برترین فیلم های کارگردان صاحب نام هالیوود، جیمز کامرون، محسوب می شود و بازیگرانی همچون سم ورثینگتون، زویی سالدانا و سیگورنی ویور در آن به نقش آفرینی پرداخته اند.
درجه فیلم : PG-13
ژانر: علمی تخیلی، حماسی
زمان فیلم: 162 دقیقه
تاریخ اکران: 18 دسامبر سال 2009
استودیو: فاکس قرن بیستم
داستان فیلم آواتار فضای اواسط قرن 22 را به تصویر می کشد که منابع انرژی زمین رو به پایان می باشد و یک گروه متشکل از افراد نظامی و دانشمندان سعی دارند از منابع انرژی پاندورا در ستاره آلفا قنطورس برای نجات زمین استفاده کنند حتی اگر این کار به قیمت جان مردم پاندورا تمام شود، در این میان فداکاری های یک سرباز بازنشسته به نام جیک سالی مشکلاتی سر راه آن ها ایجاد می کند.
فیلم کنیز (The Handmaiden) ساخته پارک چان ووک کارگردان مشهور فیلم OldBoy است. این فیلم در زمان اکران نظرات مثبت زیادی را به سوی خود جلب کرد.
2016 سالی پربرکت برای سینما و تلویزیون کره جنوبی بود. فیلمهای قطاری به بوسان، Age of The Shadows، Tunnel و همچنین کنیز در این سال به اکران درآمدند.
فیلم کرهای The Handmaiden اولین بار در جشنواره فیلم کن اکران شد و توانست نظر مثبت منتقدان را به خود جلب کند. خط داستانی قوی، شخصیت پردازیهای خوب، کارگردانی عالی و بازیگران توانمند همگی در موفقیت این فیلم نقشهای اصلی را عهده دار شدند.
کیانو ریوز را میتوان به عنوان یکی از ستارههای بزرگ اکشن سینما خطاب کرد که از محبوبیت بسیار بالایی در نزد مردم برخوردار میباشد.
کیانو چارلز ریوز در تاریخ ۲ سپتامبر ۱۹۶۲ (۱۱ شهریور ۱۳۴۱) در شهر بیروت واقع در کشور لبنان چشم به جهان گشود. پدر او ساموئل نولین ریوز یک دو رگه چینی و هاوایی زمینشناس و مادرش پاتریشیا تایلور یک طراح مد و لباس بریتانیایی بود که زندگی مشترکشان دوام چندانی نداشته و در سال ۱۹۶۶ و در حالی که تنها کیانو ۴ سال سن داشت، شاهد طلاق و جدایی والدینش بود.
او که از یک خواهر کوچکتر به نام کیم برخودار بود، مادرش را در سفر به نیویورک همراهی نمود و سپس به شهر تورنتو در کشور کانادا نقل مکان کردند. ساموئل نولین ریوز از همان دوران جوانی دچار اعتیاد شد و همین مسئله نه تنها زندگی مشترکش با پاتریشیا تایلور را تمام و کمال نابود کرد، بلکه سبب شد تا در نهایت کیانو از حقایق نسبت به پدرش مطلع شده و او را برای همیشه کنار بگذارد؛ بدین گونه که رابطه پدر و پسری آنها برای همیشه پایان یافت و کیانو ریوز بارها در مصاحبههای مختلف از داشتن یک رابطه خونی با ساموئل ابراز انزجار کرده است.
در این پست در نظر داریم بهترین فیلم های سینمای کره جنوبی را برایتان معرفی کنیم. فیلم هایی با داستان بسیار قوی و گاه بر اساس واقعیت که مغز هر بیننده ای را مدحوش خودش میکند.
میوه یکی از پر خاصیت ترین خوراکیهاست که امروزه جایگاه ویژهای در سبد غذایی خانوارها دارد و گرایش مردم به مصرف میوه بسیار افزایش یافته است از سوی دیگر با توجه به افزایش جمعیت و افزایش سرانه مصرف میوه تقاضا برای عرضه میوه روز به روز در حال افزایش است به همین دلیل و دلایل متعدد دیگر باغداری به یکی از مشاغل پر سود و بسیار پر طرف دار بدل شده است و از حالت سنتی و کم بازده خود خارج شده است و به سبک و سیاق مدرن و علمی در آمده است.
اما نباید فراموش کنید عوامل متعدد و بیشماری در موفقیت یک باغ اعم از مثمر و یا غیر مثمر دخیل خواهند بود که باغداران بایستی بر این فاکتورها و عوامل متعدد واقف باشند تا بتوانند در زمینه باغداری موفق عمل نمایند و به سود دلخواه دست یابند، میتوان گفت که یکی از مهمترین و ابتداییترین فاکتورهای موثر بر موفقیت آمیز بودن احداث یک باغ و میزان سود دهی یک باغ در آینده خرید نهال است که نباید اهمیت این موضوع مورد غفلت واقع شود.
از این رو در مقاله پیش رو خرید نهال و فاکتورهای موثر بر این امر مهم و حیاتی را مورد بررسی و ارزیابی قرار خواهیم داد پس اگر به دنبال احداث باغ و یا خرید نهال هستید توصیه میشود که تا انتها با ما همراه شوید.
ارگو الیز رابی (Margot Elise Robbie) در تاریخ ۲ ژوئیه ۱۹۹۰ (۱۱ تیر ۱۳۶۹) در شهرک دالبی، کوئینزلند واقع در کشور استرالیا چشم به جهان گشود. پدر او داگ رابی یک مزرعهدار و سرمایهگذار نیشکر و مادرش ساری کسلر پزشک فیزیوتراپی بودند. با این حال زمانی که مارگو تنها ۵ سال سن داشت، والدین وی از یکدیگر جدا شده و اتفاق تلخی را برای این کودک رقم زدند.
فیلم حالا منو می بینی از آن نوع فیلم های پر از چاله چوله است که جذابیت های داستانی و سرگرمی فراوان اش آن را تبدیل به فیلم جذابی کرده است.
ضرباهنگ به شدت بالا به همراه موسیقی تند و تدوین سریع همچون شعبده بازی حواس شما را پرت می کند که زیاد به ایرادات فیلمنامه ای اثر توجه نکنید وخیالتان را راحت می کند که دارید فیلمی تماشا می کنید که جواب تمام معماهای مطرح شده در آن را گرفته اید.
در سالیان اخیر کمتر فیلمی هالیوودی ساخته شده است که چنین ضرباهنگ تندی داشته باشد. در فیلم حالا منو می بینی تقریبا یکی دوجین هنرپیشه معروف و اسکاری حضوردارند که معلوم نیست کارگردان با چه ترفندی توانسته است آنها را در یک فیلم کنار هم جمع کند. بازیگران این فیلم مجموعا 15 بار نامزد جایزه اسکار شده اند! که اتفاقا بعضی از آن ها بازی های به شدت روان و خوبی ارائه کرده اند و سطح کاری فیلم را بالا برده اند.
در صحنه های اولیه فیلم با کاراکتر چهار شعبده باز فیلم و تک تک ترفند هایی که بلد هستند آشنا می شویم. یکی از آنها شعبده باز روی صحنه جی. دانیل اتلس (جسی آیزنبرگ) است، که تعدادی ورق در دست اش دارد و به یکی از حاضران آنجا می گوید وقتی آن ها را بُر می زند یکی را انتخاب کند. او سریع این کار را انجام می دهد. در نتیجه ما و آن شخص منتخب یک کارت را که نمی گویم چیست انتخاب می کند! در این که آن فرد و شما یک کارت را در ذهن سپرده اید و انتخاب کرده اید هیچ شکی نیست و باعث می شود حسابی ذوق کنید. کافی است این صحنه را یک بار دیگر با دقت تماشا کنید تا متوجه حقه به کار رفته در آن شوید.
بعدی مریت مک کینی (وودی هارلسون) یک پیشگو که زمانی برای خودش شهرتی داشته است و حالا لقب هنرمندی زورگیر را گرفته است که با خواندن ذهن دیگران برای حفظ آبروی آنها درخواست پول می کند.
هنلی ریوز (ایزلا فیشر) دستیار قبلی اطلس که خودش را داخل آکواریوم ماهی های گوشتخوار می کند و با شعبده خودش را نجات می دهد، و جک وایدر (دیو فرانکو) که تردستی حرفه ایست!
این چهارنفر تحت عنوان «چهار سوارکار» توسط یک شخص میلیاردر به نام آرتور ترسلر (مایکل کین) گرد هم می آیند. در لاس وگاس به وسیله شعبده این چها نفر بانکی را در پاریس می زنند. این موضوع توسط یک مأمور اف.بی.آی به نام دیلن رودز (مارک روفالو) و یک افسر پشت میزنشین از اینترپل به نام آلما دری (ملانی لارنت) پیگیری می شود و چیزهای جالبی دستگیر آنها می شود و....
لوییس لتری یر سال هاست در حال ساخت آثار پرخرج اکشن است. در کارنامه هنری او فیلم های اکشن پرخرجی مثل نبرد تایتان ها، هالک شگفت انگیز و ترانسپورتر دیده می شود. فیلم حالا منو می بینی غیر از یک صحنه تعقیب و گریز صحنه اکشن دیگری ندارد، ولی ضرباهنگ و سطح تنش موجود در آن ده برابر بقیه فیلم های اکشنی است که لتری یر ساخته است. کارگردان با این ضرباهنگ تند مدام معما طرح می کند، سریع به آن ها جواب می دهد و وارد تردستی بعدی می شود. او در این وسط به هیچ وجه به شما اجازه فکر کردن به این تردستی ها نمی دهد! جایی در فیلم هست که بردلی (مورگان فریمن) می گوید کارهای مثل «اجی مجی لا ترجی» برای این است که حواس شما از شعبده ای که دارد اتفاق می افتد پرت کند. این ضرباهنگ تند دقیقاً برای فیلم حکم «اجی مجی لاترجی» را بازی می کند!
فیلم تا شعبده ی دوم خیلی خوب پیش می رود، ولی در شعبده سوم فیلم تا حدودی از ریل خارج می شود و همه چیز فدای آن گره گشایی پایان فیلم می شود. یکی از ضعف های فیلم این است که برای هر شعبده ای که اتفاق می افتد جوابی نمی دهد مخصوصاً آنهایی که خیلی عظیم هستند و جلوه های ویژه در آنها تأثیر به سزایی دارد. البته فکر هم نمی کنم کسی انتظار جواب دادن به این شعبد ها را داشته باشد. چون همه منتظر هستند ببینند آخر فیلم چه می شود!
در پایان حالا منو می بینی (هرچند با ضرب و زور)، موفق می شود گره های فیلم را باز کند و اتفاقات را به یکدیگر ربط دهد و خیال تماشاگر را راحت کند که گره ی کوری در این فیلم معمایی باقی نمانده است. و به این ترتیب ببینده را برای حالا منو می بینی 2 و 3 و 4 و ...آماده می کند!
در بین بازیگران وودی هارلسن و جسی آیزنبرگ خیلی سرگرم کننده و جذاب شده اند هرچند نسبت به بقیه بازیگران هم نقششان قدرت مانور بیشتری داشته است. مورگان فریمن و مایکل کین هم کاملاً مشخص است برای سرگرمی و تفریح دراین فیلم بازی کرده اند.
از فیلم های فصل تابستان انتظار زیادی نیست. هر چقدر که فیلم های اکشنی مثل مرد آهنی3 و سریع و خشمگین 6 و مرد پولادین تکراری و خسته کننده بودند، حالا منو می بینی جدید و هیجان آور بود. اگرچه فیلم با این سرعتی که پیش می رود ممکن از یاد شما هم برود! ولی با فروش بالایی که دارد احتمالاً برای بار دوم و سوم و چهارم باید آن را ببینید و این باعث می شود زیاد فیلم را فراموش نکنید!
پ.ن: Now you see me در اصطلاح شعبده بازی به معنی «حالا که حقه ام رو فهمیدی» است.
فرشته حسینی، بازیگر جوانی که این روزها اسماش بر سر زبانها افتاده در فیلمهای قابل اعتنایی به ایفای نقش پرداخته است.
فرشته حسینی،۶ اردیبهشت ۱۳۷۶ از پدر و مادری مهاجر و افغانستانی در تهران زاده شد. به نظر میرسد رویای دور و دراز او برای ستاره شدن به زمانی برمیگردد که نزد اساتید بزرگی همچون اصغر محبی، مهتاب نصیرپور و محمد رحمانیان مشق میکرد. سالهایی که خاک صحنه برایش به مثابه شکوه زندگی بود.
فرشته حسینی برای اولینبار در سال ۱۳۹۴ در مستند «من یک بازیگر شادم» ساخته سامره رضایی جلوی دوربین رفت. این فیلم که در مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی تهیه شده بود، توانست برنده جایزه حقوق بشر جشنواره بینالمللی فیلم مستند استهکلم و جشنواره بینالمللی فیلم مستند زنان کابل شود. مستند «من یک بازیگر شادم» در ۲ اپیزود مجزا با محوریت دو دختر نوجوان به نامهای حکیمه و سکینه روایت میشود که درباره دو مهاجر افغانستانی است که در شهرکهایی دورافتاده در حومه تهران زندگی میکنند. آنها با وجود مشکلاتی که در خانواده و اجتماع دارند در سر رویای بازیگری را میپرورانند.
حسینی در روزگاری که سناش به بیست سال هم نرسیده بود، با قرار گرفتن جلوی دوربین برادران محمودی، در فیلم «رفتن» خوش درخشید و آنقدر خوب بود که بعدها دو بار دیگر در «شکستن همزمان بیست استخوان» و «هفت و نیم» با برادران محمودی همکاری کرد. حسینی برای بازی در این فیلم موفق به کسب جایزه بهترین بازیگر زن در جشنواره بینالمللی مراکش شد. رفتن که نماینده کشور افغانستان در آکادمی اسکار بود، فیلمی است درباره مهاجران افغانستانی که به نمایش مصائب عشق در غربت و مهاجرت پرداخته و فرشته حسینی در آن بهعنوان شخصیت اصلی به ایفای نقش پرداخته است.
همکاریهای حسینی با تیم برادران محمودی بعد از این فیلم ادامه پیدا کرد. حضور او در ساختههای شاخصترین کارگردانان فعال این عرصه بیشک تاثیر بهسزایی در کارنامه کاریاش گذاشت. کاراکتر آرام او در «شکستن همزمان بیست استخوان» با اینکه دیالوگهای بسیار کمی دارد و یک نقش محوری محسوب نمیشود اما به خوبی حس خود را منتقل میکند. به یاد آورید نگاههایی را که بدون اضافهگویی با محسن تنابنده رد و بدل میکند و سبب انتقال بیشترین حس صحنه را فراهم میسازد.
یک سال بعد او برای سومین بار با برادران محمودی همکاری کرد و این بار در نقش زنی که میخواهد پنهانی فرزند خود را سقط کند در فیلم «هفت و نیم» ساخته نوید محمودی ظاهر شد. شیمی خوبی که بین فرشته حسینی و حسین مهری در سکانسهای مربوطبه اتاق سقط برگزار شد، اپیزود فرشته را به موفقترین اپیزود فیلم هفت و نیم تبدیل کرد. اپیزود فرشته در این فیلم با اینکه داستانی کلیشهای دارد اما این تفاوت نگاه محمودی است که اثری درخور میآفریند.
فرشته کمی مرموز، پنهانکار و ترسو است اما مخاطب خیلی سریع با او همذاتپنداری میکند چرا که اساسا او را بیتقصیر میداند و اهمیت بازی حسینی در برقراری چنین احساسی در مخاطب است. اگر بتوان «پرفورمنس» را سطح درک یک بازیگر از نقشی که آن را بازی میکند، تعریف کرد؛ میتوان گفت حسینی در این فیلم پرفورمنس را قابلتوجه، عرضه و نمایان میکند.
یکی از مصائب سینمای ایران است که بازیگران در سنین حقیقی خود به ایفای نقش نمیپردازند و بازیگران با سنین بالاتر، در نقش کاراکترهای جوانتر ظاهر میشوند. مثلا بازیگری که سن واقعیاش ۴۴ سال است در سریالی نقش یک ۳۰ را بازی میکند. اساسا فرایند رسیدن به شهرت در سینمای ایران زمانبر و دشوار است و به همین دلیل معمولا نقشهای اصلی جوانان در سینما، واقعا در سن حقیقی به بازیگران سپرده نمیشود. در این وضعیت شروع درخشش یک بازیگر زن جوان از اواخر دومین دهه زندگیاش، اتفاقی بسیار امیدوار کننده است. فرشته حسینی میتواند با ادامه درخشش در سینما، جسارت لازم برای اعتماد به هنرپیشههای جوان را در کارگردانهای ایرانی تقویت کند.
فرشته حسینی که همکاریهای مهماش با برادران محمودی را مرور کردیم، اخیرا با دو فیلم «یلدا» و «سونامی»، توانسته تواناییهای خود در عرصه بازیگری را بیشازپیش آشکار کند. این دو فیلم شاید آثار درجه یک و شاخصی در سینمای امروز ایران نباشند، اما به ترتیب قدرت او در انتقال احساسات با استفاده از اجزای صورت و توانایی بالای او در ادای دقیق و متبحرانه دیالوگها را نشان میدهند. حسینی در این فیلمها دو نقش از دو جهان متفاوت را به شکلی باورپذیر ارائه میکند؛ بهویژه با نقش نسبتا کوتاهاش در «یلدا»، به چهره شاخص فیلمی تبدیل میشود که فیلمنامه ملتهب و حساس آن، زمینه مناسبی برای بروز قدرت بازیگری بازیگراناش را فراهم آورده است.
«دیدهشدن» اگر هدف اصلی یک بازیگر نباشد بیشک یکی از اهداف ثانویهاش محسوب میشود. هر بازیگری در دوران فعالیت حرفهای یا نیمهحرفهای خود همواره به شهرت میاندیشد. بازیگران خوب ابتدا تلاش میکنند از ایفای نقش و مسئولیتی که بر عهدهشان است به خوبی برآیند تا در ادامه و از پس نقش به خوبی دیده شوند.
حال اگر این شهرت در مقیاسی بزرگ به وقوع بپیوندد میتواند بازیگر را نزد مخاطب عام بیشتر و بهتر معرفی کند. در دو سال اخیر بهدلیل مسائلی که بر سر سینما آوارشده و سالن سینماها مدام تعطیل و بازگشایی میشوند، مخاطبان بیشتر به سمت سریالها گرایش پیدا کردهاند. دراینمیان اگر بازیگری بااستعداد پا به این عرصه بگذارد احتمال دیدهشدناش بیشتر شده و باعث میشود شمایلاش به خاطر تعطیلی سینما از بین نرود. بیشک بازی فرشته حسینی در سریال قورباغه یکی از همین موقعیتها را فراهم میکند. قورباغه منفیترین نقش حسینی است. کاراکتری آرام و کمحرف که هیچگاه نمیدانی در ذهنش چه میگذرد. بازیای که با واکنش فراوان منتقدان روبهرو شد...
برادران محمودی بهعنوان کارگردان های شاخص اهل افغانستان که در ایران فعالیت میکنند، همواره در مصاحبههای خود یادآور شدهاند که دوست دارند دغدغههای افغانها را بسازند. دغدغههایی از جنس مردم. همین مسئله موجب میشود دوربین در فیلمهایی که محوریتشان کاراکترهای افغانستانی است با نزدیکی به سوژه سمپات بیشتری بیافریند. چنین مسئلهای نهتنها در فیلمهای برادران محمودی بلکه تقریبا در تمامی آثار ایرانی که محوریتشان کاراکترهای افغانستانی است دیده میشود.
بسیاری از مهاجران افغانستانی در سنین کودکی و نوجوانی مجبور به ترک وطن و مهاجرت به ایران شدند. این افراد در ایران عاشق شده، تشکیل زندگی داده و بهدلیل اقامت غیر قانونی هیچگاه ازدواج شان در دفاتر رسمی ثبت نشده است. موضوعات این چنینی و عاشقانه های ایرانی- افغانستانی نمونه های متعددی در سینمای ایران دارد. بهعنوان مثال در فیلم «باران» پسر ایرانی عاشق دختر افغان میشود، در فیلم «جمعه» پسر افغان عاشق دختر ایرانی میشود. در سال 87 فیلم عاشقانه دیگری به نام « مجنون لیلی» به کارگردانی محمد حسین لطیفی ساخته میشود. در یکی از اپیزودهای این فیلم شاهد عشق یک زن افغان به کارفرمای ایرانیاش هستیم.
در فیلم «حیران» محصول ۱۳۸۸ ساخته شالیزه عارفی پور، همذاتپنداری با شخصیت حیران (مهرداد صدیقیان) به وضوح درک میشود. حیران که دختری ایرانی به نام ماهی (با بازی باران کوثری) عاشقاش شده توسط پدر دختر طرد میشود اما ماهی زیر بار حرفهای پدرش نرفته و از خانه بیرون میزند تا با حیران ازدواج کند. در این فیلم نوع نگاه کارگردان معطوف به شخصیت حیران است. حتی زمانیکه او در پایان یکباره ناپدید میشود انگار همچنان همان اتمسفر قبلی برجای مانده و مخاطب همسو با حیران او را مقصر ترک دختر نمیداند.
نوید و جمشید محمودی فیلم «چند متر مکعب عشق» را که درباره عشق پسر ایرانی به دختر افغانستانی با پسزمینه برخوردهای نامناسب با افغانستانیها بود، در ایران ساختند. این فیلم در سی و دومین جشنواره فیلم فجر سیمرغ گرفت و توانست بهعنوان نماینده افغانستان به اسکار راه پیدا کند. برخی از منتقدین سینما معتقدند «چند متر مکعب عشق» سیاه نمایی از اوضاع افغانستانیها در ایران است.
توبی مگوایر از چنین هنرمندهایی محسوب میشود. بازیگر ۴۶ ساله با ایفای نفش «پیتر پارکر/مرد عنکبوتی» توانست الهامبخش یک نسل از کودکانی باشد که با تماشای آن فیلمها، کودکی و رویاپردازی کردند. مدتی میشود که شایعات بازگشت توبی مگوایر بهدنیای فیلمهای جریاناصلی و نقشآفرینی دوباره او بهعنوان مرد عنکبوتی اینترنت را پر کرده است. شایعاتی که بهاحتمال بسیار بالا رنگ واقعیت خواهند گرفت و پس از حدود ۱۴ سال دوباره شاهد نقشآفرینی مگوایر بهعنوان مرد عنکبوتی خواهیم بود. بهاین بهانه تصمیم گرفتیم تا در جریان مقالهی پیش رو یک نگاه اجمالی داشته باشیم بهزندگی شخصی و حرفهای توبی مگوایر. بازیگری که با هنرنمایی فراموشنشدنیاش در فیلمهای مرد عنکبوتی همچنان بعد از گذشت حدودا ۲۰ سال از اکران اولین فیلم اسپایدرمن، در فرهنگ عامه او را با این سهگانه و با این نقش میشناسند
توبی مگوایر (با نام کامل «توبایِس وینسنت مگوایر») در تاریخ ۲۷ جوئیه سال ۱۹۷۵ در منطقهی سانتامونیکای کالیفرنیا متولد شد. زمانی که والدین او یعنی وندی و وینسنت مگوایر از یکدیگر جدا شدند، توبی تنها دو سال داشت و درحالی که طی سالیان بعد با سایر اعضای خانواده روند رشد خود را میگذراند، بهدرخواست مادرش تصمیم گرفت وارد دورههای آموزش بازیگری شود.
حرکت در جهت تبدیل شدن به یک «سرآشپز»، آرزوی کودکی توبی مگوایر را شکل داده بود. آن بستهی ۱۰۰ دلاری و درخواست مادرش مبنی بر بازیگر شدن اما مسیر زندگی توبی مگوایر را عوض کرد. مادر توبی مگوایر بعد از اینکه شغل فیلمنامهنویسی را بهدست آورد، از درآمد خود برای تبدیل شدن فرزندش توبی بهیک بازیگر و هنرمند استفاده کرد.
توبی مگوایر فعالیت حرفهای خود را با شرکت تبلیغات تلوزیونی و موارد اینچنینی آغاز کرد. اولین فیلم کارنامهی او با نام The Wizards در سال ۱۹۸۹ میلادی پخش شد. وی در آن سالها در نقش شخصیتهای کودک و نوجوان جلوی دوربین میرفت. صدا و چهرهی کودکانه و معصوم این بازیگر باعث میشد تا نقش کاراکترهای کم سنوسال بهاو واگذار شود. وی زمانی که حدودا ۳۰ سال داشت، بهعنوان یک پسر نوجوان که پیتر پارکر باشد، جلوی دوربین رفت.
وی در اوایل دههی ۱۹۹۰ درتعداد زیادی از تبلیغات تلوزیونی و فیلمهای تلوزیونی بازی کرد تا اینکه در پایان بهعنوان بازیگر نقش اصلی سریال Great Scott انتخاب شد. اثری که برای پخش در شبکهی فاکس درنظر گرفته شده بود و بعد از ۹ هفته پخش بهصورت کامل کنسل شد.
توبی مگوایر در جریان تستهای مختلفی که برای پذیرفته شدن در فیلمها و سریالهای مختلف شرکت میکرد، با لئوناردو دیکاپریو آشنا میشود؛ سرآغازی بر یک دوستی طولانی که با حرفهی آنها گره خورده است. دیکاپریو و مگوایر در دوران کودکی ضمن راهنمایی یکدیگر برای گرفتن نقشهای مختلف در فیلمها و سریالها، به یکدیگر در تقویت شدن مهارت بازیگریشان هم کمک میکردند. این دو بازیگر در سال ۱۹۹۰ میلادی برای ایفای نقش در سریال Parenthood تست دادند که در پایان، دیکاپریو بهعنوان یکی از بازیگران اصلی اثر انتخاب و توبی مگوایر هم بهعنوان بازیگر مهمان در یکی از قسمتها قبول شد
توبی مگوایر با نقشآفرینی بهعنوان پیتر «پارکر/مرد عنکبوتی» در فیلم «مرد-عنکبوتی» ساختهی سم ریمی (مخصول سال ۲۰۰۲) عملکرد و کارنامهی حرفهای خود را بهیک مرحلهی دیگر برد. نقشآفرینی بسیار خوب مگوایر کنار نویسندگی عالی، موزیک فوقالعاده و کارگردانی درجه یک فیلم همراه با تیمی خبره از بازیگران، قسمت اول از فیلمهای «اسپایدرمن» را بهیک اتفاق مهم در فرهنگ عامه تبدیل کرد.
اثری که در کشور خودمان هم بینهایت محبوب بود و هنوز هم محبوب است. مگوایر در سالهایی پایانی دههی ۱۹۹۰ و طی سالهای آغازین دههی ۲۰۰۰ نشان داد که توانایی ایفای هر نقشی را دارد. کما اینکه فیلم مرد عنکبوتی حالا او را به لیگ بزرگان پرتاب کرده بود!
دههی ۲۰۱۰ را میتوان دوران خروج مگوایر از آثار جریاناصلی (میناستریم) دانست. مگوایر طی این ۱۰ سال با انتخابهای عموما وسواسمابانه و حرکت بیشتر بهسمت عرصهی تهیهکنندگی، فعالیت حرفهای خود را جلو برد. او در سال ۲۰۱۳ میلادی و با فیلم گتسبی بزرگ (The Great Gatsby) همراه با دوست همیشگیاش یعنی لئوناردو دیکاپریو جلوی دوربینها رفت. دیکاپریو و مگوایر دیگر برای این فیلم و بر سر بهدست آوردن نقش اصلی با یکدیگر رقابت نکردند چرا که از همان ابتدا، نقش اصلی برای دیکاپریو در نظر گرفته شده بود و مگوایر هم نقش مکمل/راوی فیلم را ایفا کرد.
مگوایر پیش از نقشآفرینی در فیلم گتسبی بزرگ، کمپانی تهیهکنندگی Material Pictures را بهراه انداخت و فیلم Good People را تهیهکنندگی کرد.
مگوایر در سال ۲۰۱۵ میلادی با فیلم ایثار پیادهنظام (Pawn Sacrifice) بازگشت. اثری که بهتهیهکنندگی کمپانی خودش ساخته شد و قصهای باکیفیت و جذاب را تقدیم تماشاگر میکرد. مگوایر در این فیلم نقش «بابی فیشر» استاد بزرگ شطرنج در سالهای جنگ سرد را ایفا کرد؛ شخصی که رقابتاش با «بوریس اسپاسکی» آن هم طی جنگهای مخفیانهی آمریکا و روسیه، فضایی عجیب و متشنج را ایجاد کرد. عملکرد مگوایر در نقش فیشر که یک شطرنجباز بینهایت ماهر و محافظهکار بود را میتوان در کنار سایر نقشآفرینیهای برجسته و باکیفیت او قرار داد.
مگوایر در سال ۲۰۱۷ در نقش نسخهی بالغ تیم تمپلتون در انیمیشن Boss Baby نقشآفرینی کرد.
با توجه بهتصاویر فاششده و اطلاعاتی که تریلر جدید فیلم Spider-Man: No Way Home در اختیارمان قرار دارد، قصهی آن نسخه از مرد عنکبوتی که توبی مگوایر در محوریت آن قرار داشت (همراه با نسخهی اندرو گارفیلد) قرار است در فیلم «راهی بهخانه نیست» دنبال شود. این قضیه دقیقا در تریلر امروز و با اشارهی دکتر اختاپوس بههویت پیتر پارکر و صدالبته اشارهی دکتر استرنج بهسرنوشت دشمنان مرد عنکبوتی (کشته شدن بهدست مرد عنکبوتی) تایید میشود. حالا که وجود مردان عنکبوتی در فیلم راهی بهخانه نیست رسمیت دارد، احتمال مواجه شدن با نسخهی توبی مگوایر در این فیلم بسیار بسیار بالا رفته است. نسخهی توبی مگوایر از مرد عنکبوتی در فیلم مرد عنکبوتی 3 نزدیک بود جان خود را در مقابل ونوم و مرد شنی از دست بدهد. بهنظرتان نسخهی تام هالند میتواند یک نفره با لیزارد، گرین گابلین، مرد شنی، الکترو و دکتر اختاپوس مبارزه کند؟
این موضوع را بگذارید کنار آن لحظهی خاص از تریلر جدید که در آن شاهد مشت خوردن لیزارد از یک کاراکتر نامرئی بودیم (که ظاهرا یکی از مردان عنکبوتی است و توسط تیم تدوینِ تریلر حذف شده است). در نتیجه، بازگشت توبی مگوایر در نقش مرد عنکبوتی بسیار بسیار محتمل است و بعید بهنظر میرسد که در تریلرهای فیلم (اگر تریلر جدیدی در کار باشد) چنین قضیهای لو برود. مثل فیلم Endgame قرار است در زمان تماشا غافلگیر شویم.